مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

روزهایی که گذشت

روزهای آخر بارداری برام پر از ترس و وحشت بود از اینکه چطور زایمان کنم............ ترس تموم وجودم رو گرفته بود اما به روی خودم نمی آوردم.......... اما از درون تاثیر خودش رو می گذاشت و من معده درد شدیدی گرفته بودم............یه شب توی ماه نه که معده درد داشتم .........چون درداش می اومد و باز می رفت و یک ربع بعد دوباره برمی گشت فکر کردم که به زایمان نزدیک می شم................اونشب همش راه می رفتم و انتظار می کشیدم که دردام زیاد بشن...............ولی در عوض آروم تر شدم ........صبح که رفتم اداره اینقدر شبش درد کشیده بودم که مثل میت شده بودم............ پشت میز که اصلا نمی تونستم بشینم و همش می رفتم نماز خونه دراز بکشم....................اونجا هم...
28 تير 1392

دو ماه گذشت

مینای عزیز من دو ماهه شد ............ توی این روزها که از ورودش به زندگی ما می گذره .....با اینکه خیلی از راحتی هامون گرفته شده ولی روز به روز به هم وابسته تر میشیم و حاضر نیستم که برای لحظه ای به زندگی قبل برگردم. مینای عزیزم تقریبا بعد از ده روزگی: مینای عزیزم در دو ماهگی مهراد جیگر و مینا جون ...........در کنار هم .............مهراد همش می گه: خیلی کوچولوعه و می بوسش: دلم می خواست عکس های بیشتری بزارم ولی سرعت آپلود خیلی پایینه و منم از خواب مینا استفاده کردم و اومدم اینجا. ...
21 تير 1392
1